کافهچی باید آدمشناس باشد. مثلن یک روز که از نبودناش خسته شدی و رفتی تا گوشهی ِ تاریک ِ یک کافهی ِ دنج, خلوت کنی, نباید منو در دست بیاید و بپرسد: انتخاب کنین خدمت میرسم.
باید از همان در که رفتی تو, نگاهات کند, از غم ِ چشمهایات که پشت عینک پنهان کردهای بفهمد که امروز, روزهاست که از نبودن ِ کسی خستهای.
تا نشستی زیرسیگاری و یک فنجان قهوه بیاورد.
- تلخاش کردم, بخور تلخی زندگیت رو فراموش کنی.
- ممنون
- غصهاش رو نخور.
و بنشیند کنارت, سیگاری بگیراند و داستان ِ سالها تنها بودناش را برایات تعریف کند.