•
«سهشنبهها با موری» را بدون تحقیق و
پرسوُجو خریدم و خواندم؛ و اینطور شد که وقتی خواندماش تازه متوجه شدم که
محتوای کتاب، جزو موضوعات موردعلاقهیِ من نیست! «موری» نقطهی مقابل شخصیت من
است؛ کاملا 180 درجه آنطرفتر روبهرویِ من ایستاده است! و «میچ» هم چون عاشقانه
شخصیتِ موری را ستایش میکند، پس موردعلاقه من نیست! ولیکن کتاب را ،که نه نویسندهاش
و نه شخصیت اولاش موردعلاقهام نبودند، تا آخر خواندم. سهشنبهها با موری بهعنوان
یک رمان یا داستان (آنطور که در شناسنامه کتاب آمده) کتاب جالبی نبود. فقط یک
کتاب روانشناسی عامهپسند از جنس «فیلاناتقورتبده»ها بود که به چاپهای چند
صدم میرسند، چون مردم نیاز دارند که کسی حرفهای خوبخوب و دلپذیر را ،که خودشون
بلدند، دوباره بهشان دیکته کند. مطالبی هم که در توصیف این کتاب نوشته شده بودند
را خواندم، ولیکن باز تاثیری در علاقهمندیام نداشت! این چند خط را از روی عداوت
و کینه ننوشتم! فقط نگاه موری و میچ را به مسائل مختلف نمیپسندم.
•
معتقدم که هر کتابی ارزش ِ حداقل یکبار
خواندن را دارد؛ ولیکن سهشنبهها با موری کتابی نیست که بخواهم برای بار دوم
بخوانم، و یا خواندناش را به کسی توصیه کنم.
• «سهشنبهها با موری» را نشر قطره با ترجمهیِ خوب ماندانا قهرمانلو منتشر کرده است.