صبحها که ما میخوابیم آقا پستچی بیداره. ما خواب بد میبینیم، اون نامه رُ میآره! اگر از این فاجعهی ادبی، که از روی شور ِ مضاعف خلق کردم بگذریم، امروز صبح از خواب که بیدار شدم، چند اتفاق مهم در ادبیات کشور - یکجا - افتاده بود! ــیک سمیه نوروزی [ http://somayehnoroozi.blogfa.com ] چهار مجموعهی آخری که ترجمه کرده رو برام فرستاده بود. ــدو خب شما در جریان نیستید، اما با این سه مجموعه داستان ِ رومنگاری، تقریبن آرشیو رومن گاری من کامل شد! [ http://goo.gl/piBJIi ] ــسه هر سه مجموعه چاپ اول هستن و من عاشق کتابهای چاپ اولم! ــچهار سورپرایز این بستهپستی هم معرکه بود! درواقع من منتظر سه کتاب بودم ولی سمیه لطف کرده بود و معرکهی ِ سلین رو هم فرستاده بود. ــپنج هر کدوم از این کتابها هم یه تقدیمچهنومچهی باحال دارن که همزمان با خوندن، عکسشون رو اینجا [ https://instagram.com/rahman99.99 ] میذارم. ــشش مرسی سمیه خیلی. ــهفت همهی پستهای مرتبط با رومن گاری رو از این لینک بخونید [ http://goo.gl/HEJQ5u ] ــهشت عنوان ِ پست هم از روی این ذوقزدگی به سمیهنوروزی تقدیم شده است!